روحش به آرامی در نگاهش غرق شد. این برف بود که میبارید؛ و در گورستانِ متروکِ کلیسا فرود میآمد. از میان جهان عبور میکرد و میبارید؛ بارشی نَرم نَرمک، بر روی دستان سردش، به دور از گرمایِ آتشینِ دَستهای او، خیره به چوب کبریت آتش زده ای که باد فاتحه اش را زمزمه وار می خواند. گویی که نزولِ آخرین پایانِ آنها بر همهی زندگان و مردگان میبارید و شعله ی آتشی که سوسوی امید در نگاهش، نفس های آخرش را می کشید و می سوخت....
🧷#دستنویس 📜 #Fanart 🎨 #Edit ·˚ ༘₊· ͟͟͞͞꒰➳
꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚
╔══🎭🎬📚🖊══╗ The Gray World @Dark_Mind_Fics ╚══🎭🎬📚🖊══╝
برگی دیگر، از دفتری قدیمی و داستانی از گذشته ی دو قلب تنها اما قدرتمند ❤️🩹 ⚠️ پایان ماه اول در زندان سینوس... 🚧 خبببب دوستان عزیزم این پارت واژگون بسی بسیار خشن و مناسب سن بالای هیجده میباشد🔞⚠️⛔ بنابراین درجریان باشید♦
#واژگون 🍁
❌This Part includes: Strong language and Tourcher ⚠️ all readers pls be aware...♨️
Subversive 🥀
#WritterNote ⁉️
@Dark_Mind_Fics 🚫
برای دانلود فایل PDF پارت سیزدهم به ادامه مطلب مراجعه کنید.
내일이란 게 없듯이 다음이란 건 없듯이 지금 내겐 눈 앞에 너를 뺀 모든 게 지독히 깜깜한 어둠이지
As if there’s no such thing as tomorrow As if there’s no such thing as a “next time” Right now, in front of my eyes, everything without you Is a terribly pitch-black darkness